باره سادات
بارهسادات، یا بارهه سادات، عنوان خاندانی برجسته در شبهقارۀ هند که در دستگاه سیاسی و نظامی گورکانیان نقش مهمی داشتند. دربارۀ معنی باره نظریات گوناگونی ابراز شده است و رایجترین آنها، این واژه را هندی، و به معنای دروازه میداند (هیگ، 74؛ بلوخمان، I/ 429، نیز ﻧﻜ : 126، S،EI2 ).
نسب این خاندان به ابئالفرج واسطى، از مردم عراق میرسد که مانند بسیاری از سادات ایران و عراق، درپی هجوم هولاکوخان به بغداد در 656ق/ 1258م با 12تن از پسرانش به هند رفت. اینان نخست در سرهند و پس از آن در مظفرنگر ساکن شدند و نام 4 شاخۀ باره سادات همه برگرفته از نام مواضعی است که اینان در آنجا سکنى گزیدند: سادات تهنپوری، سادات چاتراروری، سادات کوندلی وال و سیادات جگنیری (بلوخمان، I/ 428-431، هالیستر، 137؛ «روزنامه ...»، XVIII/ 85).
باره سادات ازسدۀ 9ق زیر حمایت خضرخان از امرای نامدار عصر قرار گرفتند و پیشوای آنان، سید سلیم حاکم سهارنپور شد (همان، نیز هالستر، همانجاها). از دورۀ اکبرشاه گورکانی نفوذ و قدرت باره سادات رو به افزایش نهاد و به اقطاعداران و زمیندارانی بزرگ تبدیل شدند و مناصب مهم نظامی یافتند و در تحولات سیاسی دستگاه امپراتوری نقش مهمی برعهده گرفتند (لاهوری، 2/ 43-44؛ ابوالفضل، 3/ 77؛ نظامالدین، 2/ 252؛ هیگ، 152، توزک ...، 38). اینان به سبب حمایت از سلطنت بهادرشاه اول، پس از مرگ اورنگ زیب، به دولتمردانی تبدیل شدند که امپراتوران هند را عزل و نصب میکردند و ازاینرو، برخی از آنها را «پادشاهگر» میخواندند (I/ 1025، EI2؛ هالیستر، 138-137؛ ایروین، 34، I/ 31، مالک، 64، 58-57؛ بلوخمان، I/ 427)؛ اما در عهد محمدشاه (1131-1161ق/ 1719-1748م) خشم شاه و امرای پرنفوذ را برانگیختند و آخرین پیشوای بزرگ آنان، سید حسینعلی کشته شد و برادرش سید حسنعلی در جنگ شکست خورد و در زندان به قتل رسید (1135ق) و در یک قتلعام دیگر در مظفر نگر، به کلی منقرض گردیدند (عبرت، 207-214؛ خافیخان، 3/ 813-815، 901-904؛ مالک، 73-68، 60-56؛ هالیستر، 139؛ «روزنامه»، XIV/ 62).
نویسندگانی که علل انقراض این خاندان را بررسی کردهاند، برآندد که تمایل بارهسادات به هندوان و کوشش برای قطع جزیۀ راجپوتها و تفویض مشاغل مهم به آنان که موجب گردید اختلالاتی در نظام اداری شد، و سرانجام انتسابشان به تشیع، موجب برانگیختن دربار گورکانیان و امرای آنان برضد ایشان گردید (خافیخان، 3/ 897؛ ماهاجام، 294-293؛ هالیستر، همانجا؛ مالک، 74). دربارۀ گرایش بارهسادان به تشیع نیز نظریاتی ابراز شده است (ﻧﻜ : هالیستر، همانجا؛ ماهاجان، 294؛ بلوخمان، I/ 429-432؛ رضوی، I/ 238).
مآخذ
ابوالفضل علامی، اکبرنامه، به کوشش عبدالرحیم، کلکته، 1886م؛ توزک جهانگیری، به کوشش محمدهاشم، تهران، 1359ش؛ خافیخان نظامالملکی، محمدهاشم، منتخب اللباب، به کوشش ولزلی هیگ، کلکته، 1925م؛ عبرت، لاهوری، محمدقاسم، عبرتنامه، به کوشش ظهورالدین احمد، 1977م؛ لاهوری، عبدالحمید، پادشاهنامه، به کوشش کبیرالدین احمد و عبدالرحیم، کلکته، 1868م؛ نظامالدین، احمد، طبقاتاکبری، کلکته، 1931م، نیز: